وبلاگ شخصی محسن کرامتی مقدم

وبلاگ شخصی محسن کرامتی مقدم

موجودی درون‌گرایم
و گاهی برون‌گرایی‌ام گُل می‌کند!
من؛
اساساً یک پارادوکس متحرکم...

طبقه بندی موضوعی

همه چی از آخرین باری که دیگه مارو ندیدی شروع شد؛

مثه ماشینی که ترمزش بریده

 یا بالنی که طناب نگهدارنده اش؛

همون طور ول 

همون طور افسارگسیخته


نمی‌دونم به سمت ته دره یا به سمت آسمون

پر از ترس و استرس و رهایی بودم

.

از همون جایی که مارو ندیدی

 و آسمونت واسمون سنگینی میکرد میخوام بگم

وقتی که دیگه دست مارو نگرفتی


ما دستمونو گذاشتیم توی جیبمون که دو قرون باقی مونده از حقوق معوقی که نصفه-نیمه بهمون داده بودن رو، مواظبت کنیم.

سرمونو انداختیم پایین چون ستاره های آسمونت با ما سرسرنگین شده بودن

دلمون به نیکوتین فرّار توی خونمون خوش بود با اینکه میدونستیم نمیشه پشت هیچ افیونی قایم شد.


میدونی 

ما همش با این فکر بزرگ شدیم که مارو میبینی و صدامونو میشنوی...

ولی تو هم خودت افیونی

افیون مردم اسیر روی سیاره‌ای که گم شده تو آسمون

سیاره‌ای که عادت داره دور خودش بگرده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">